کانون فرهنگی هنری کوثر طالخونچه - زندگان و مردگان واقعي در نگاه قرآن
دسته
پیوندهای روزانه
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 28834
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و حيّ و زنده واقعي آن است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.


بر اساس آيات قرآن حيات چند نوع است:

حيات نباتى: «يحيى الارض بعد موتها»؛ خداوند زمين را (با روياندن گياهان) زنده مى‏كند.

حيات حيوانى: «كنتم امواتا فاحياكم»؛ شما مرده بوديد پس او شما را زنده كرد.

حيات فكرى: «دعاكم لما يحييكم» پيامبر شما را به چيزى دعوت مى‏كند كه (دل‏هاى مرده) شما را زنده مى‏كند.

حيات اجتماعى: «و لكم فى القصاص حياة»، حيات (سياسى و اجتماعى شما كه در سايه امنيّت بدست مى‏آيد) در قصاص و انتقام به حقّ است.

حيات قلبى و روحى: «ليُنذر مَن كان حيّا» (آيه مورد بحث) قرآن افرادى را كه داراى دل‏هاى زنده و روح‏هاى پاك و آماده‏اند هشدار مى‏دهد.



بينش توحيدي همان حيات انساني است
حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و آثار مطلوبه از او صادر نشود يا در او نباشد. قرآن بارها از كافران و جاهلان تعبير «مرده» كرده است؛ چرا كه حيّ و زنده واقعي آن كسي است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.

حيات انسان در تأله او شكل مي گيرد و تأله نيز اساس فطرت آدمي و عين حقيقت اوست؛ از اين رو، بدون خداخواهي نمي‌توان حياتي براي انسان تصور كرد و او را زنده ناميد؛ پس بازگشت حيات متألهانه انسان به توحيد اوست و اگر بينش توحيدي انسان بازستانده شود، آدمي حيات خود را از دست مي دهد و در فرهنگ جامع دين به شمار «مردگان» مي آيد.

بر اين حقيقت ملكوتي تصريحات متعددي از قرآن و حديث، آمده است از جمله، قرآن كريم درباره انساني كه از توحيد فاصله گرفته و به دام شرك افتاده است، چنين مي فرمايد: «و من يشرك بالله فكأنما خر من السماء فتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان سحيق» (سوره حج، آيه31)، در اين آيه انسان مشرك به دو گونه، تشبيه شده است كه هر دو كنايه از مرگ و نابودي و عدم حيات معنوي اوست؛ پس مشركان، اگرچه داراي زندگي نباتي و نمودهاي زيست شناختي اند، اما از حيات انساني محرومند و در اين ساحت ملكوتي مرده اند.

شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند

قرآن در برخي از آيات در مورد كافران تعبير مرده را به كار برده و خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «اِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ.»(نمل/ 80 ) البته تو نمى‏توانى مردگان (كفار و ملحدين) را شنوا كنى و نمى‏توانى نداى دعوت را به گوش كران برسانى هنگامى كه پشت مى‏كنند و روى بر مى‏تابند.



مسلمان واقعي از ديدگاه قرآن
اما در آيه بعد قرآن، شنوندگان كلام پيامبر را معرفي كرده و خطاب به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: تنها كساني را شنواي تبليغ و هدايت خود مي يابي كه به آيات خداوند ايمان آورند و در برابر ما مطيع و مسلم محض باشند؛ «إن تسمع إلا من يۆمن بايتنا فهم مسلمون» (سوره نمل، آيه81)

مقايسه اين دو آيه نشان مي دهد كه انسان ها از اين نگاه دو گروهند: 1. زندگان، يعني گروندگان به دين حق 2. مردگان، يعني بيرون رفتگان از مدار شنوايي و تسليم عاقلانه در برابر پروردگار حكيم؛ پس در اين تقسيم بندي قرآني، زندگي و مرگ به لحاظ حيات حقيقي انسان مطرح شده است؛ نه بر پايه حيات مادي و طبيعي و مرز ميان زندگان و مردگان واقعي، ايمان و تسليم نسبت به خداي سبحان است.

با توجه به آيه «و كذلك أوحينا إليك قرءانا عربيا لتنذر أم القري ومن حولها»(سوره شوري، آيه7)، روشن است كه هدايت و تبليغ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرگز در قبرستان ها صورت نمي گرفت، بلكه هشدارها و انذارهاي او در متن جامعه زنده و ميان ساكنان «ام القري» و اطراف آن مطرح مي شد.


قرآن بيم دهنده زندگان است
بر اساس آيات قرآن و روايات اسلامي، مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند.

همچنين خداوند از كتاب الهي به «ذكر» و «قرآن روشنگر» ياد مي كند و سپس فلسفه آن را اين گونه مطرح مي سازد: «لينذر من كان حيا و يحق القول علي الكفرين»(سوره يس آيه70) (اين قرآن براي آن است)تا هر كه را زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] درباره كافران محقق گردد.

يعني قرآن كريم آمده است تا زندگان را بيم دهد و با آن، قول و حجت خدا بر كافران تمام، و خشم و انتقام الهي نيز بر آنان روا گردد. دقت در اين آيه، آشكارا نشان مي دهد كه خداوند، آدميان را به دو دسته تقسيم كرده است:

1. انسان هاي زنده پندپذير. 2.كافران كنود. در اين آيه كافر قرينه انسان زنده قرار گرفته است. كافر مُرده است ولو اين كه راه برود ، حرف بزند و غذا بخورد. حيات از ديد قرآن با ايمان معنا پيدا مي كند و انسان بي ايمان، زنده نيست. شايد هم به تعبيري بتوان گفت كسي كه متنبه نمي شود (انذار نمي پذيرد) مُرده است.

در آيه 28 سوره آل عمران خداوند مي فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ و تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخْرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»؛ شب را در روز، روز را در شب وارد مي‏سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مي‏آورد و هر كس را بخواهد روزي بي‏حساب مي‏دهد.

در اينجا دو نكته وجود دارد ؛ اول اينكه مقصود از مرده گِل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است. دوم، از آنجا كه گاهي از انسان مۆمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مۆمن به وجود مي‏آيد اين نوع توالد را مي‏توان اخراج حيّ از ميّت و بالعكس دانست و قرآن ايمان را حيات و نور، و كفر را مرگ و ظلمت مي‏داند چنانكه مي‏فرمايد: «أَوَمَنْ كانَ مَيِّتا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ هُوَ فِيالظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.»(انعام، 132) آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براي او نوري قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مي‏رود مانند كسي است كه در تاريكي‏ها باشد و از آن بيرون نيايد.؟!


تفاوت فوت با وفات
قرآن از «مردن» به «توفي» تعبير مي كند كه از ماده «وفات» است نه از ماده «فوت». «فوت» معنايش از دست رفتن است.

مثلا نمازم فوت شد؛ يعني از دستم رفت. «توفي» با «وفات » از يك ريشه است. «توفي» درست نقطه مقابل «فوت » را مي رساند، يعني چيزي را قبض كردن و تمام تحويل گرفتن. مثلا اگر فردي از كسي طلبكار باشد و همه طلبش را از او بگيرد - نه بخشي از آن را - مي گويند استيفا كرد. پس «توفي» و «استيفا» به معني از دست رفتن نيست، برعكس، چيزي را به تمام و كمال تحويل گرفتن است.

قرآن هميشه «مردن » را «كامل تحويل گرفتن» تعبير مي كند. لذا مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و كمال تحويل مي گيرد. در سوره سجده خداوند خطاب به كساني كه مي گويند: آيا آن وقتي كه ما گم شديم در زمين(فقط همان بدنش را مي بيند) پراكنده شديم، هر ذره مان به جايي رفت كه پيدا شدني نبود، بار ديگر خلق مي شويم؟ قرآن مي گويد: بل هم بلقاء ربهم كافرون. بلي اينها لقاء پروردگار را كه قيامت است منكرند. به اينان جواب بده: قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون: بگو اشتباه كردي كه آن پراكنده شده را خودت دانستي. تو آن نيستي. آنچه كه توهستي، چيزي است كه فرشته ما او را تحويل گرفته و با خودش برده است.

مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند

از اين آيه و آياتي نظير آن، كاملا فهميده مي شود كه در قرآن، مردن، وفات است نه فوت. از وفات هم كمي بالاتر، «توفي » است و در واقع تحويل گرفته شدن از يك عالم ديگر است و فرشتگان الهي او را تحويل مي گيرند و مي برند.



شهيد به اهل دنيا و برزخيان روح و ريحان مي رساند
در قرآن در رابطه با كساني كه در راه خداوند كشته مي شوند، تعبير «حيات» به كار رفته است آنجا كه خداوند در آيه 154 سوره بقره مي فرمايد: «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نگوئيد. بلكه آنها زنده هستند ولي شما درك نمي كنيد» و يا در آيه اي ديگر خداوند مي فرمايد: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»

اين گوياي اين مطلب است كه مرگ انتقال از نشئه اي به نشئه ديگر و وفات است، نه زوال و نابودي و فوت، و راز اين كه خداي سبحان در برخي موارد از كافران و منافقان به «اموات» تعبير كرده است كه گاهي «موت» به معناي زوال اثر انساني است؛ نه زوال هستي، و اطلاق آن بر كافران نيز به لحاظ بي اثر بودن آنان است.

بر اين اساس، نهي اين آيه شريفه از به كاربردن تعبير «اموات» درباره شهيدان، هم توهم نابودي و هم توهم بي اثر بودن آنان را دفع مي كند. شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند.

همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند. در آيات ديگر نيز با بيان بهره مندي شهيد از رزق حسن و روزي خاص نزد خداوند، توهم اينكه شهادت سبب محروميت و ناكامي شهيد شود را ردّ كرده است

دسته ها :
چهارشنبه دوازدهم 7 1391