کانون فرهنگی هنری کوثر طالخونچه
دسته
پیوندهای روزانه
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 28842
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار علماء، فضلا، روحانيون و طلاب استان خراسان شمالي، گفتند: لازم است روحانيون و ائمه جماعات، كانون هاي فرهنگي مساجد را با همكاري بسيج رونق بخشند.

به گزارش خبرگزاري شبستان از بجنورد؛ حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي شب گذشته (چهارشنبه 19 مهر) در ديدار علماء، فضلا، روحانيون و طلاب استان خراسان شمالي، با اشاره به تفكيك ناپذيري روحانيت از نظام اسلامي و فرصت عظيمي كه پيروزي انقلاب اسلامي در اختيار روحانيت، براي گسترش معارف ديني قرار داده است، تأكيد كردند: روحانيت و حوزه هاي علميه بايد با تلاش علمي مضاعف و مجهز شدن به معارف عميق ديني و آشنايي با انديشه هاي نو و ارتباط مستمر با نسل جوان بويژه دانشجويان، در جهت خدمت به نظام اسلامي و تقويت آن حركت كنند.

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به مخاطبان گسترده و ميليوني ِروحانيون بواسطه تشكيل نظام اسلامي، افزودند: روحانيت و حوزه هاي علميه سربازان اين نظام هستند و هيچ گاه نميتوانند خود را جدا از نظام اسلامي تصور كنند.

ايشان هرگونه تفكري را كه روحانيت را جداي از نظام اسلامي بداند، سكولاريسم خواندند و تأكيد كردند: حوزه هاي علميه نمي توانند سكولار و نسبت به نظام اسلامي بي تفاوت باشند.

رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به فتواي مراجع محترم تقليد مبني بر حرام قطعي بودن تضعيف نظام، خاطر نشان كردند: در حاليكه سياست سرويس هاي امنيتي دشمنان نظام اسلامي اعم از امريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي، القاء وجود فاصله ميان روحانيت و نظام است، هيچ روحاني نميتواند خود را جداي از نظام اسلامي بداند.

حضرت آيت الله خامنه اي نظام اسلامي را نيز مرتبط با روحانيت دانستند و افزودند: بدون حضور روحانيت، انقلاب اسلامي، هيچ گاه به پيروزي نمي رسيد زيرا روشنفكران و گروهها و احزاب غير اسلامي، توانايي و نفوذ و مقبوليت روحانيت را در سطح كشور نداشتند.

ايشان با اشاره به وظايف سنگين روحانيت در شرايط كنوني، پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) را اسوه روحانيت دانستند و خاطر نشان كردند: امروز نيز همانند شرايط جنگ احزاب در دوران پيامبر(ص)، همه دشمنان ملت ايران در سطح بين المللي و منطقه اي، دست به دست يكديگر داده اند، تا ايستادگي و عزم راسخ اين ملت را بشكنند اما همانگونه كه در آن جنگ، مومنان به خود ترس و ترديد راه ندادند، ملت ايران هم با تلاش براي افزايش قدرت و توانايي هاي خود، در مقابل فشارها ايستاده است.

رهبر انقلاب اسلامي افزودند: در جنگ احزاب عده اي منافق و سست ايمان، مومنان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدادند كه چرا كوتاه نمي آييد و سياست خود را عوض نمي كنيد اما ياران واقعي پيامبر(ص) در پاسخ به آنها مي گفتند: ما از اين فشارها تعجب نمي كنيم و نمي هراسيم و به راه خود ادامه خواهيم داد.

حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: فشارها تا زمانيكه در مقابل خواسته دشمنان سر تعظيم فرود آورده نشود، ادامه خواهد داشت و تنها راه تأثير نپذيرفتن از اين فشارها ، قدرتمند شدن در ابعاد مختلف است.

ايشان مصداق قدرتمند شدن روحانيت را، درس خواندن عالمانه و تعمق در معارف ديني با نيت رسيدن به مدارج برجسته علمي دانستند و خاطر نشان كردند: روحانيت در كنار كسب علم بايد همواره مقيد به تديّن، تهذيب اخلاقي، فرائض و نوافل، و تلاوت قرآن باشد.

رهبر انقلاب اسلامي ارتباط صميمي و با روي خوش، با جوانان و پاسخگويي به سوالات و نيازهاي فكري آنان را يكي از وظايف مهم روحانيون برشمردند و افزودند: لازم است روحانيون و ائمه جماعات، كانون هاي فرهنگي مساجد را با همكاري بسيج رونق بخشند و ضمن حضور تأثيرگذار در مساجد و نمازهاي جماعت، معارف ديني و مناقب اهل بيت عليهم السّلام را براي مردم بيان كنند.

حضرت آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به استعداد خيز بودن استان خراسان شمالي و يادآوري جايگاه برخي علماي برجسته اين منطقه، خاطرنشان كردند: خراسان شمالي با چنين جايگاهي زمينه تأسيس يك حوزه ي علميه ي كامل و داراي سطوح عالي را دارد.

ايشان علما و فضلاي سراسر كشور بويژه خراسان شمالي را به هجرت از حوزه هاي علميه قم و خراسان و شهرهاي بزرگ، به مناطق خود توصيه كردند و افزودند: تنها راه ارتقاء كمّي و كيفي حوزه هاي علميه كشور طرح هجرت است كه بايد بصورت عملي اجرا شود.

در ابتداي اين ديدار آيت الله مهمان نواز نماينده استان خراسان شمالي در مجلس خبرگان به رهبر انقلاب اسلامي خير مقدم گفت.

بنابر گزارش پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري؛ حجت الاسلام و المسلمين فرجام مدير اجرايي حوزه علميه خراسان نيز گزارشي از وضعيت علمي و آموزشي حوزه هاي علميه خراسان از جمله خراسان شمالي ارائه كرد.

در اين ديدار همچنين حجت الاسلام و المسلمين يعقوبي امام جمعه بجنورد ضمن بيان مطالبي در خصوص حوزه هاي علميه خراسان شمالي، پيشنهاد تأسيس حوزه علميه جامع در بجنورد را ارائه كرد.

دسته ها :
يکشنبه سیم 7 1391

 

حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و حيّ و زنده واقعي آن است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.


بر اساس آيات قرآن حيات چند نوع است:

حيات نباتى: «يحيى الارض بعد موتها»؛ خداوند زمين را (با روياندن گياهان) زنده مى‏كند.

حيات حيوانى: «كنتم امواتا فاحياكم»؛ شما مرده بوديد پس او شما را زنده كرد.

حيات فكرى: «دعاكم لما يحييكم» پيامبر شما را به چيزى دعوت مى‏كند كه (دل‏هاى مرده) شما را زنده مى‏كند.

حيات اجتماعى: «و لكم فى القصاص حياة»، حيات (سياسى و اجتماعى شما كه در سايه امنيّت بدست مى‏آيد) در قصاص و انتقام به حقّ است.

حيات قلبى و روحى: «ليُنذر مَن كان حيّا» (آيه مورد بحث) قرآن افرادى را كه داراى دل‏هاى زنده و روح‏هاى پاك و آماده‏اند هشدار مى‏دهد.



بينش توحيدي همان حيات انساني است
حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و آثار مطلوبه از او صادر نشود يا در او نباشد. قرآن بارها از كافران و جاهلان تعبير «مرده» كرده است؛ چرا كه حيّ و زنده واقعي آن كسي است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.

حيات انسان در تأله او شكل مي گيرد و تأله نيز اساس فطرت آدمي و عين حقيقت اوست؛ از اين رو، بدون خداخواهي نمي‌توان حياتي براي انسان تصور كرد و او را زنده ناميد؛ پس بازگشت حيات متألهانه انسان به توحيد اوست و اگر بينش توحيدي انسان بازستانده شود، آدمي حيات خود را از دست مي دهد و در فرهنگ جامع دين به شمار «مردگان» مي آيد.

بر اين حقيقت ملكوتي تصريحات متعددي از قرآن و حديث، آمده است از جمله، قرآن كريم درباره انساني كه از توحيد فاصله گرفته و به دام شرك افتاده است، چنين مي فرمايد: «و من يشرك بالله فكأنما خر من السماء فتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان سحيق» (سوره حج، آيه31)، در اين آيه انسان مشرك به دو گونه، تشبيه شده است كه هر دو كنايه از مرگ و نابودي و عدم حيات معنوي اوست؛ پس مشركان، اگرچه داراي زندگي نباتي و نمودهاي زيست شناختي اند، اما از حيات انساني محرومند و در اين ساحت ملكوتي مرده اند.

شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند

قرآن در برخي از آيات در مورد كافران تعبير مرده را به كار برده و خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «اِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ.»(نمل/ 80 ) البته تو نمى‏توانى مردگان (كفار و ملحدين) را شنوا كنى و نمى‏توانى نداى دعوت را به گوش كران برسانى هنگامى كه پشت مى‏كنند و روى بر مى‏تابند.



مسلمان واقعي از ديدگاه قرآن
اما در آيه بعد قرآن، شنوندگان كلام پيامبر را معرفي كرده و خطاب به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: تنها كساني را شنواي تبليغ و هدايت خود مي يابي كه به آيات خداوند ايمان آورند و در برابر ما مطيع و مسلم محض باشند؛ «إن تسمع إلا من يۆمن بايتنا فهم مسلمون» (سوره نمل، آيه81)

مقايسه اين دو آيه نشان مي دهد كه انسان ها از اين نگاه دو گروهند: 1. زندگان، يعني گروندگان به دين حق 2. مردگان، يعني بيرون رفتگان از مدار شنوايي و تسليم عاقلانه در برابر پروردگار حكيم؛ پس در اين تقسيم بندي قرآني، زندگي و مرگ به لحاظ حيات حقيقي انسان مطرح شده است؛ نه بر پايه حيات مادي و طبيعي و مرز ميان زندگان و مردگان واقعي، ايمان و تسليم نسبت به خداي سبحان است.

با توجه به آيه «و كذلك أوحينا إليك قرءانا عربيا لتنذر أم القري ومن حولها»(سوره شوري، آيه7)، روشن است كه هدايت و تبليغ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرگز در قبرستان ها صورت نمي گرفت، بلكه هشدارها و انذارهاي او در متن جامعه زنده و ميان ساكنان «ام القري» و اطراف آن مطرح مي شد.


قرآن بيم دهنده زندگان است
بر اساس آيات قرآن و روايات اسلامي، مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند.

همچنين خداوند از كتاب الهي به «ذكر» و «قرآن روشنگر» ياد مي كند و سپس فلسفه آن را اين گونه مطرح مي سازد: «لينذر من كان حيا و يحق القول علي الكفرين»(سوره يس آيه70) (اين قرآن براي آن است)تا هر كه را زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] درباره كافران محقق گردد.

يعني قرآن كريم آمده است تا زندگان را بيم دهد و با آن، قول و حجت خدا بر كافران تمام، و خشم و انتقام الهي نيز بر آنان روا گردد. دقت در اين آيه، آشكارا نشان مي دهد كه خداوند، آدميان را به دو دسته تقسيم كرده است:

1. انسان هاي زنده پندپذير. 2.كافران كنود. در اين آيه كافر قرينه انسان زنده قرار گرفته است. كافر مُرده است ولو اين كه راه برود ، حرف بزند و غذا بخورد. حيات از ديد قرآن با ايمان معنا پيدا مي كند و انسان بي ايمان، زنده نيست. شايد هم به تعبيري بتوان گفت كسي كه متنبه نمي شود (انذار نمي پذيرد) مُرده است.

در آيه 28 سوره آل عمران خداوند مي فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ و تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخْرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»؛ شب را در روز، روز را در شب وارد مي‏سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مي‏آورد و هر كس را بخواهد روزي بي‏حساب مي‏دهد.

در اينجا دو نكته وجود دارد ؛ اول اينكه مقصود از مرده گِل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است. دوم، از آنجا كه گاهي از انسان مۆمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مۆمن به وجود مي‏آيد اين نوع توالد را مي‏توان اخراج حيّ از ميّت و بالعكس دانست و قرآن ايمان را حيات و نور، و كفر را مرگ و ظلمت مي‏داند چنانكه مي‏فرمايد: «أَوَمَنْ كانَ مَيِّتا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ هُوَ فِيالظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.»(انعام، 132) آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براي او نوري قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مي‏رود مانند كسي است كه در تاريكي‏ها باشد و از آن بيرون نيايد.؟!


تفاوت فوت با وفات
قرآن از «مردن» به «توفي» تعبير مي كند كه از ماده «وفات» است نه از ماده «فوت». «فوت» معنايش از دست رفتن است.

مثلا نمازم فوت شد؛ يعني از دستم رفت. «توفي» با «وفات » از يك ريشه است. «توفي» درست نقطه مقابل «فوت » را مي رساند، يعني چيزي را قبض كردن و تمام تحويل گرفتن. مثلا اگر فردي از كسي طلبكار باشد و همه طلبش را از او بگيرد - نه بخشي از آن را - مي گويند استيفا كرد. پس «توفي» و «استيفا» به معني از دست رفتن نيست، برعكس، چيزي را به تمام و كمال تحويل گرفتن است.

قرآن هميشه «مردن » را «كامل تحويل گرفتن» تعبير مي كند. لذا مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و كمال تحويل مي گيرد. در سوره سجده خداوند خطاب به كساني كه مي گويند: آيا آن وقتي كه ما گم شديم در زمين(فقط همان بدنش را مي بيند) پراكنده شديم، هر ذره مان به جايي رفت كه پيدا شدني نبود، بار ديگر خلق مي شويم؟ قرآن مي گويد: بل هم بلقاء ربهم كافرون. بلي اينها لقاء پروردگار را كه قيامت است منكرند. به اينان جواب بده: قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون: بگو اشتباه كردي كه آن پراكنده شده را خودت دانستي. تو آن نيستي. آنچه كه توهستي، چيزي است كه فرشته ما او را تحويل گرفته و با خودش برده است.

مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند

از اين آيه و آياتي نظير آن، كاملا فهميده مي شود كه در قرآن، مردن، وفات است نه فوت. از وفات هم كمي بالاتر، «توفي » است و در واقع تحويل گرفته شدن از يك عالم ديگر است و فرشتگان الهي او را تحويل مي گيرند و مي برند.



شهيد به اهل دنيا و برزخيان روح و ريحان مي رساند
در قرآن در رابطه با كساني كه در راه خداوند كشته مي شوند، تعبير «حيات» به كار رفته است آنجا كه خداوند در آيه 154 سوره بقره مي فرمايد: «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نگوئيد. بلكه آنها زنده هستند ولي شما درك نمي كنيد» و يا در آيه اي ديگر خداوند مي فرمايد: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»

اين گوياي اين مطلب است كه مرگ انتقال از نشئه اي به نشئه ديگر و وفات است، نه زوال و نابودي و فوت، و راز اين كه خداي سبحان در برخي موارد از كافران و منافقان به «اموات» تعبير كرده است كه گاهي «موت» به معناي زوال اثر انساني است؛ نه زوال هستي، و اطلاق آن بر كافران نيز به لحاظ بي اثر بودن آنان است.

بر اين اساس، نهي اين آيه شريفه از به كاربردن تعبير «اموات» درباره شهيدان، هم توهم نابودي و هم توهم بي اثر بودن آنان را دفع مي كند. شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند.

همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند. در آيات ديگر نيز با بيان بهره مندي شهيد از رزق حسن و روزي خاص نزد خداوند، توهم اينكه شهادت سبب محروميت و ناكامي شهيد شود را ردّ كرده است

دسته ها :
چهارشنبه دوازدهم 7 1391

 

 

استغفار

مهمترين شرط استغفار


در آيات فراواني كه سخن از استغفار و توبه به ميان آمده بي درنگ، كلمه «اصلح» به كار رفته است و معناي اصلاح همان جبران خرابي ها و خطاهاي گذشته است.


منافقان و مسأله استغفار
(وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُۆُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ)

«هنگامى كه به منافقان گفته مى شود بياييد پيامبر خدا براى شما طلب آمرزش كند، سرهاى خود را (به عنوان مسخره) تكان داده و آنان را مى بينى كه با تكبر روى گردان مى شوند»

(سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَومَ الْفَاسِقينَ)

«چه براى آنها طلب آمرزش بنمايى و چه ننمايى يكسان است، خدا آنها را نخواهد بخشيد. خدا فاسقان را هدايت نمى كند»

افراد گناهكار، در صورتى كه متوجه گناه خود باشند و بدانند كه با اين عمل به حدود قوانين الهى تجاوز مى نمايند، دير يا زود به فكر چاره افتاده و وسيله مغفرت و آمرزش خود را فراهم مى آورند. ولى افراد متمرد و گناهكارى كه متوجه گناه خود نباشند و سيئه در نظر وى حسنه جلوه كند و هرگونه تجاوز و تعدّى را بر اثر جهلى كه بر روح او حكومت مى كند، عين صواب و حق و حقيقت پندارد، هرگز به فكر چاره نيفتاده و اگر كسى به وى راه صحيحى را كه سعادت او در آن است پيشنهاد كند، روى جهالت سر خود را تكان داده و از هرگونه خيرخواهى، متكبرانه روى مى گرداند.

گروه منافق از دسته دوم هستند زيرا آنان اگر چه به اسلام و ايمان تظاهر مى كنند، ولى چنان كه لفظ «تظاهر» از آن حاكى است، همه آن كارها تظاهر و خودنمايى بوده و از ايمان واقعى به خدا و رسول او، خبرى نيست و در حقيقت داراى جهل مركّبند كه از اشتباه و نادانى خود آگاهى ندارند.

روى همين حالت نفسانى (جهل مركب) بود كه هر موقع به يكى از منافقان عصر رسالت پيشنهاد مى شد خدمت پيامبر برسند و پيامبر درباره آنان طلب آمرزش كند، چون به مقام و موقعيت پيامبر معتقد نبودند و آيين او را از صميم دل نپذيرفته بودند، سرهاى خود را به عنوان مسخره و اين كه احتياجى به چنين طلب مغفرت پيامبر ندارند، تكان مى دادند و متكبرانه از اين پيشنهاد سر برمى تافتند.

هم چنـان كه انتقـاد مقـدمـه تكامـل است، شك و ترديد در يك مطلب، تا چـه رسد علـم و يقيـن بـه نقص و اشتباه، مايه تكامـل و نردبـان ترقى است

اين شيوه (شيوه اعراض و روى گردانى از عمل به پيشنهاد سودمند) اختصاص به منافق ندارد، بلكه هر ملتى كه به جهل و نادانى خود پى نبرد، هيچ گونه عمل اصلاحى در ميان آنان با دست خود آن ملت صورت نمى گيرد. از اين نظر دانشمندان گفته اند، هدايت و راهنمايى گروهى كه در جهل بسيط هستند ؛ يعنى به جهل و نادانى خود توجه دارند بسيار آسان است ولى راهنمايى گروهى كه در جهل مركبند ؛ يعنى نمى دانند و تصور مى كنند كه مى دانند، بسيار مشكل و احياناً محال است.

بدين لحاظ هم چنـان كه انتقـاد مقـدمـه تكامـل است، شك و ترديد در يك مطلب، تا چـه رسد علـم و يقيـن بـه نقص و اشتباه، مايه تكامـل و نردبـان ترقى است.



استغفار پيامبران موجب آمرزش گناهان است
آياتي از قرآن كريم دلالت مي كنند كه استغفار پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى مۆمنان داراي اثر است، و حتي در برخي از اين آيات به رسول الله امر شده كه براي مۆمنين استغفار كند. آيات ديگرى نيز وجود دارند كه از استغفار براى مشركان نهى مى كند و مفهومش اين است كه استغفار براى مۆمنان بى مانع است، و نيز از بعضى از آيات استفاده مى شود كه فرشتگان براى جمعى از مۆمنان خطاكار در پيشگاه خداوند استغفار مى كنند. (غافر، 7 و شورى، 5)


با استفاده از اين آيات پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مى پندارند روشن مى شود، زيرا اين آيه صريحاً مى گويد كه آمدن به سراغ پيامبر (صلي الله عليه و آله) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مۆثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است. از بررسى آياتى كه درباره طلب آمرزش پيامبران براى افراد مجرم وارد شده است استفاده مى شود كه مردم خدمت پيامبران مى رسيدند و از آنان مى خواست به جهت قرب و مقامى كه در پيشگاه خداوند دارند، درباره آنها طلب مغفرت كنند يعنى از خداوند بخواهند از گناهانشان درگذرد.

در جاي ديگري از قرآن داريم كه هنگامى كه جرم و جنايت فرزندان يعقوب آفتابى شد و با ديدگان خود ديدند كه يوسف محبوس در چاه، سر از مصر درآورد و فرمانرواى آن منطقه شد، از كرده خود پشيمان شده به پيشگاه پدر رسيدند و گفتند:

(يَا ابَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خَاطِئينَ)( يوسف(12) آيه 97)

«پدر عزيز، درباره ما طلب مغفرت بنما و از خداوند بخواه از تقصيرات ما درگذرد كه ما گروه خطاكار بودم»

وقتى يعقوب آثار ندامت و پشيمانى را در چهره فرزندان خود مشاهده كرد، به آنان وعده داد اين كار را در همين نزديكى انجام خواهد داد و چنين فرمود:

(سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى إِنّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)( يوسف(12) آيه 98)

«از پروردگارم برايتان آمرزش مى طلبم كه او بخشنده و مهربان است»

گاهى خود پيامبران به افراد گناه كار وعده طلب آمرزش از خدا مى دادند، چنان كه حضرت ابراهيم به آزر چنين وعده داد و فرمود:


(لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ شَىْء)( ممتحنه(60) آيه 4)

«از خداوند براى تو طلب آمرزش خواهم نمود و اين را بدان، من اختيار هيچ كارى از ناحيه خدا ندارم»

معناى اين جمله ـ كه تا حدى حقيقت طلب مغفرت پيامبران را روشن مى سازد ـ اين نيست كه زمام گناه در دست پيامبران باشد و خداوند، محو و اثبات معاصى را به آنان بسپارد، بلكه آنان واسطه اى بيش نيستند و تا اذن الهى در كار نباشد، طلب آمرزش اثرى نخواهد بخشيد.



شرط تأثير استغفار
صريح قرآن اين است كه خدا از گناه شرك نمى گذرد چنان كه فرموده:(إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَادُونَ ذَلِكَ)( نساء آيه 48)

«خداوند از شرك نمى گذرد و كمتر آن را مى بخشد»

بنابراين، شرك گناهى است غير قابل بخشش و مانع از بخشيده شدن گناهان ديگر است.

علت اين كه استغفار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره منافقان مۆثر نيست، همان «مشرك بودن» آنهاست و شرك جرمى است غير قابل عفو و قلب مشرك را تاريكى فرا گرفته كه هيچ گونه شايستگى براى بخشش ندارد. اين حقيقت در يكى از آيات به طور روشن گفته شده است، آن جا كه مى فرمايد:

(إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ)( توبه(9) آيه 80)

«هرگاه هفتاد بار براى آنها طلب آمرزش نمايى خداوند آنان را نخواهد بخشيد، زيرا آنان به خدا و رسول او كافرند»

آنان اگر چه به اسلام و ايمان تظاهر مى كنند، ولى چنان كه لفظ «تظاهر» از آن حاكى است، همه آن كارها تظاهر و خودنمايى بوده و از ايمان واقعى به خدا و رسول او، خبرى نيست و در حقيقت داراى جهل مركّبند كه از اشتباه و نادانى خود آگاهى ندارند

مهمترين شرط استغفار
از مهم رين شرط استغفار كه در آيات بدان اشاره شده اين است كه بنده واقعا از گناه و خطاهاي خود پشيمان باشد و به سوي خدا بازگردد. در حقيقت معناي جمله «استغفرالله ربي و اتوب اليه» اين است كه خدايا من از تو طلب آمرزش مي كنم و به سوي تو بازمي گردم. بازگشت به سوي خدا زماني به طور واقعي محقق خواهد شد كه بنده از صميم قلب از گناهان و راه خطايي كه در پيش گرفته پشيمان باشد و كوتاهي هايي را كه تاكنون مرتكب آن شده جبران كند و به معناي واقعي به سوي خدا بازگردد.

بر همين اساس در آيات فراواني كه سخن از استغفار و توبه به ميان آمده بي درنگ، كلمه «اصلح» به كار رفته است و معناي اصلاح همان جبران خرابي ها و خطاهاي گذشته است.

با توجه به اين آيات و روايات، استغفار حقيقي استغفاري است كه انسان واقعا از گناهي كه مرتكب شده پشيمان باشد و به آن باز نگردد و حقوق مردم و حقوق الهي را كه ضايع كرده، جبران كند و بدهي مردم را بپردازد، اگر حق كسي را ضايع كرده از آنان طلب رضايت نمايد و اگر خمس يا زكاتي بدهكار است، پرداخت كند، نماز و روزه قضايش را به جا آورد يا تصميم بگيرد كه همه اين امور را انجام دهد و در اين صورت استغفار او استغفار واقعي خواهد بود.

قرآن در آيات چندي شرايط و آداب استغفار را برمي شمارد كه مهم ترين آن ها پس از اقرار به ايمان و تسليم واقعي در برابر خداوند (آل عمران آيه 391 و مومنون آيه 901) توجه به ربوبيت خداوندي است و اين كه باور كند خداوند همان پروردگاري است كه همه هستي را مديريت و تدبير مي كند تا هر موجودي با توجه به ظرفيت ها و استعدادهاي خويش به مقام شايسته و بايسته خويش دست يابد و اين كه خداوند هيچ چيزي را ناديده نمي گيرد و از كوچك و بزرگ و خرد و كلان آگاه است و هيچ امري بيرون از دايره اذن و مشيت او اتفاق نمي افتد

دسته ها :
چهارشنبه دوازدهم 7 1391