کانون فرهنگی هنری کوثر طالخونچه
دسته
پیوندهای روزانه
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 28763
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
دسته ها : مسابقه - حجاب
جمعه بیست و هفتم 4 1393
دسته ها :
دوشنبه بیست و پنجم 1 1393

                    

                         تصاوير ميلاد امام علي (ع)                            ولادت و حسب و نسب

                             

       تربيت اوليه آن حضرت                                   على عليه السلام هنگام بعثت  

               

                      حكميت امام علي(ع)                           زندگينامه امام علي (ع) از ولادت تا شهادت



دسته ها :
سه شنبه سی یکم 2 1392
دسته ها :
يکشنبه بیست و دوم 2 1392
دسته ها :
جمعه بیستم 2 1392

بـيـستم جمادي الثاني، مـيلاد با سعـادت دخت نبـوت، ام امامت، قطـب دايـره وجود، حبـيبه ذات ربّ العـالمين، پاره تن رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)، زوجه اميـرالمؤمنيـن عليّ مرتضي(عليه السلام) وامّ الائمة النقباء والنّجباء حضرت فاطـمة الزهـراء (عليها السلام) بر فرزند برحقش، يگانه منجي عالم بشريت حضرت صاحب‌العصروالزّمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)و نيز بر شيـعيان و محبين آن حضرت مباركباد. همچنين روز مادر و سالروز ولادت حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را گرامي مي‌داريم.

دسته ها :
سه شنبه دهم 2 1392

دسته ها :
شنبه سی یکم 1 1392

 

«... مبارك باد بر شما چنين حكومتي كه در آن اختلاف نژاد و سياه و سفيد و ترك و فارس و كرد و بلوچ مطرح نيست. همه برابرند و فقط در پناه تقوا و برتري به اخلاق فاضله و اعمال صالحه هست و تفاوت بين زن و مرد و بين اقليت هاي مذهبي و ديگران در امر اجراي عدالت نيست...»
بخشي از پيام حضرت امام خميني قدس سره به مناسبت 12 فروردين 1358

نهال انقلاب اسلامي كه با نثار خون بهترين فرزندان ايران رشد كرده بود، سرانجام در 22 بهمن 1357 به بار نشست، و با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل دولت موقت از سوي امام خميني« قدس سره» زمينه ي مهمترين همه پرسي تاريخ ايران زمين جهت تعيين نوع حكومت در ايران فراهم شد.

روز ظهور شخصيت واقعي مردم ايران، روز پيروزي مستضعفين بر مستكبرين و روز تثبيت انقلاب اسلامي است كه بي هيچ ريب و شكي زمينه ساز حكومت عدل اسلامي در سراسر جهان خواهد بود.

اين روز مقدس، اين يوم الله پر بركت سرآغاز حيات واقعي اسلام در عصر دنيامداران و دنيا پرستان است كه از معنويت و روحانيت گسسته و سعادت خود را در پيروي از اميال  و آرزوهاي حيواني خود مي دانند.

در اين روز عزيز ساختار جديد سياسي اجتماعي ايران بر مبناي آراي اكثريت قريب به اتفاق مردم يعني 2/98 درصد آراي ملت مسلمان ايران تثبيت شد.

در اين روز پر بركت نظامي متولد شد كه نور اسلام عزيز را پس از گذشت قرن هاي زياد ديگرباره نه تنها در ايران اسلامي بلكه در سراسر جهان متجلي ساخت. در اين روز مقدس حكومتي شكل گرفت كه شعار اصلي آن استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي بود.

اين عبارت ملكوتي كه به عنوان شعار اصلي انقلاب اسلامي و توسط ميليون ها ايراني آزاده و مسلمان در طول مبارزات درخشان ملت با سلطنت پهلوي همه روزه در جاي جاي ايران اسلامي فرياد كشيده شده بود، حكومتي را پايه ريزي كرد كه عدالت اسلامي يكي از اهداف عاليه ي آن بود. در اين شعار مقدس كلمه ي استقلال به عنوان نخستين هدف مطرح شده بود كه رساننده ي اين پيام به جهان و جهانيان بود كه امت مسلمان ايران مي خواهد «اراده ي ملي» خود را حاكم بر مقدرات خويش سازد تا بتواند از نفوذ و دخالت هاي بيگانگان رهايي يابد و چه زيبا و متين امام خميني قدس سره فرموده است:

«اگر استقلال كشور خودمان را تحصيل نكنيم ساير چيزها درست نخواهد شد.»

 تشكيل جمهوري اسلامي نه تنها اراده ي ملي ايرانيان را بر سرنوشت خود تثبيت كرد و براي آنان استقلال و آزادي را به ارمغان آورد، بلكه اين بارقه ي اميد در دل محرومان و مستضعفان جهان درخشيد كه بعد از قرن ها رنج و درد، جلوه اي از وعده ي خداوند تبارك وتعالي را شاهد باشند.

امام خميني قدس سره در تاريخ 12 فروردين 1358 پس از تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي طي پيامي راديو تلويزيوني فرمودند:

«خداوند تعالي وعده فرموده است كه مستضعفين ارض را به اميد و توفيق خودش، به مستكبرين غلبه دهد و آن ها را امام و پيشوا قرار دهد. وعده ي خداوند تعالي نزديك است. من اميدوارم كه ما شاهد اين وعده باشيم و مستضعفين بر مستكبرين غلبه كنند چنان كه تاكنون غلبه كردند... من از عموم ملت ايران تشكر مي كنم كه در اين رفراندوم شركت كردند و رأي قاطع خودشان را كه بايد گفت صددرصد پيروزي بوده است دادند و به جمهوري اسلامي هم رأي دادند... جمهوري اسلامي است كه احكام مترقي او بر تمام احكامي كه در ساير قشرها و ساير مكتب هاست تقدم دارد.»

رهبر كبير انقلاب اسلامي قدس سره در قسمت ديگري از پيام خود فرمودند:

«صبح گاه 12 فروردين كه روز نخستين حكومت الله است از بزرگ ترين اعياد ملي و مذهبي ماست و ملت ما بايد اين روز بزرگ را عيد بگيرند و زنده نگه دارند روزي كه كنگره هاي قصر 2500 ساله حكومت طاغوتي فرو ريخت و سلطه ي شيطاني براي هميشه رخت بربست و حكومت مستضعفين جانشين آن گرديد.

انتخاب واژه ي عيد براي چنين روزي از سوي امام امت« قدس سره» يك انتخاب دقيق و صحيح است؛ زيرا عيد به روزي اطلاق مي شود كه آن روز نو و شادي آفرين باشد و باعث سربلندي و مجد يك ملت شود. بنابر اين دوازدهم فروردين از بزرگترين اعياد انقلاب اسلامي ايران مي باشد.

هدف ديگر شعار اصلي انقلاب، كلمه ي آزادي بود. در رابطه با آزادي نظرات مختلف و متعددي مطرح مي شود؛ اما در اسلام، آزادي جامع ترين و مانع ترين معنا را در بر دارد و آن عبارت است از: شرايط سياسي – اجتماعي لازم براي رشد و تعالي فرد و مردم كه در آن موانع قانوني و فرهنگي مثل عرف و عادت، و موانع سياسي، مانند سلطه ي طاغوت و استعمار و استبداد وجود نداشته باشد. يعني انسان در انتخاب عقيده و بيان و نشر آن آزاد است. مگر آن كه به ديگران آسيبي وارد بيايد و همچنين از خود سلب آزادي به شيوه غربي ننمايد به طوري كه مردم بتوانند هدايت و رشد و تعالي يابند.

هدف نهايي شعار اصلي، كلمه ي جمهوري اسلامي بود كه از به هم پيوستن جمهوري و اسلامي به دست آمده است. كلمه جمهور به معناي توده يا انبوه مردم است و منظور از گنجاندن چنين كلمه اي براي نظامِ شكل گرفته ي بعد از انقلاب، اتكا داشتن و تعيين كننده بودن رأي مردم در سرنوشت خود و كليه ي امور اجرايي كشور مي باشد و به طور كلي حكومتي را تببين مي كند كه براي تأمين زندگي دنيايي توده مردم متكي به مردم باشد.

واژه ي اسلامي هم به سبب تمايز آن از ديگر نظام هاي جمهوري است كه ويژگي هاي خاص خود را دارد كه در آن ارزش هاي الهي و قرآني بر تمامي شئون حاكميت دارد و همچنين ولي فقيه كه بر طبق نظام الهي، ولايت امر و امامت امت را بر عهده مي گيرد، افزون بر تأمين زندگي مردم، مسؤوليت هدايت مردم و كمك به رشد و تعالي آنان را بر عهده دارد. براي تحقق اين بخش حياتي از شعار اصليِ انقلاب پس از پيروزي آن، نياز بود تا رسماً ناظم مشخصي حاكم بر ايران شود و در همين راستا بود كه رهبر نهضت، امام خميني« قدس سره» طي سخناني فرمودند:

«... احتياج به رفراندوم هم نيست؛ براي اين كه مردم آراي خودشان را در ايران اعلام كردند. با فريادها، با دادها اعلام كردند...»

و در ادامه علت اعلام همه پرسي را رسمي كردن آن، اتمام حجت براي ديگران و بسته شدن راه اگرها و مگرها عنوان كرده و فرمودند:

«... اين جانب به جمهوري اسلامي رأي مي دهم و از شما هم مي خواهم كه به آن رأي دهيد...».

دقيقاً در همين زمان وسوسه هاي خناسان شروع شد. از جمله اين كه طرح كردند كه حكومت بر اساس «جمهوري» بدون قيد ديگري يا اين كه جمهوري دمكراتيك و ... باشد. لذا امام امت قدس سره با احساس خطر انحراف در صفوف متحد ملت و با آگاهي بي نظير خود مردم را از اين خطر آگاه كرده و فرمودند:

«رأي بدهيد به جمهوري اسلامي، نه يك حرف زيادتر و نه يك حرف كمتر.»و مردم ايران در روزهاي سرنوشت ساز، دهم و يازدهم فروردين 1358 با حضوري آگاهانه در پاي صندوق هاي رأي، به يكي از بزرگترين اهداف انقلاب اسلامي جامه ي عمل پوشاندند و پيروزي نهايي انقلاب اسلامي را با آراي عظيم و باور نكردني خود تحقق بخشيدند.

نتيجه ي درخشان 2/98 درصدي آراي مردم، مطرح شدن هر گونه بحث و جدلي را در شكل و نوع حكومت ايران پس از سقوط نظام شاهنشاهي 2500 ساله از ميان برد و با رهبريت قاطع امام خميني قدس سره و مجاهدت ها و كوشش هاي بي نظير امت مسلمان ايران حكومت اسلامي در سرتاسر ايران استقرار يافت؛ تا به حول و قوه ي الهي ملت بزرگ ايران بتواند توانمند و اميدوار زمينه ي تشكيل حكومت عدل اسلامي را براي ظهور امام زمان «عليه السلام» فراهم آورد.

بدين ترتيب مبارزات مستمر و پيگير امت مسلمان ايران در برپايي حكومت اسلامي تحقق يافت و عصر نويني در تاريخ ايران و اسلام آغاز شد.

امام خميني« قدس سره» به شكرانه ي اين پيروزي درخشان در پيام خود فرمودند:

«... من به دنيا اعلام مي كنم كه در تاريخ ايران چنين رفراندومي سابقه ندارد كه سرتاسر مملكت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوق ها هجوم آورده و رأي مثبت خود را در آن ريخته و رژيم طاغوتي را براي هميشه به زباله دان تاريخ دفن كنند...»

«... من از اين همبستگي بي مانند كه همه به نداي آسماني واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا لبيك گفتند و به اتفاق آرا به جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند و رشد سياسي و اجتماعي خود را به شرق و غرب ثابت كردند، تقدير مي كنم...»

دسته ها :
شنبه هفدهم 1 1392

 


مقدمه
اعتقاد به ظهور مهدي موعودعليه السلام بخشي از اعتقادات اسلامي را تشكيل مي دهد و با وجود پاره اي از اختلاف نظرها در برخي از جزئيات مربوط به شخص امام مهدي عليه السلام و نيز در باره چگونگي ظهور و تشكيل حكومت آن حضرت، تمامي مذاهب اسلامي به آمدن چنين شخصيتي در آخر الزمان باور دارند و بر خلاف نظر بعضي از نويسندگان، اين عقيده اختصاص به مذهب شيعه نداشته و ندارد و اين واقعيت با مراجعه به منابع روايي و ديدگاههاي عالمان مذاهب اسلامي به خوبي روشن مي شود. عالمان و دانشمندان چهار مذهب اصلي اهل سنت، يعني: شافعيان، حنبليان، مالكيان و حنفيان به اين واقعيت تصريح دارند و آن را از جمله اعتقادات اسلامي بر شمرده و حتي برخي آن را ضروري دين نيز دانسته اند.
با اين وصف، برخي از نويسندگان اسلامي و به ويژه در دوره اخير، از پذيرفتن اصل مهدويت سرباز زده اند و با دلايلي كه به نظر مي رسد برخي از آنها برگرفته از ديدگاههاي مستشرقان باشد، به انكار مهدويت به عنوان عقيده اي اسلامي پرداخته و آن را بر آمده از تفكرات شيعه معرفي كرده اند. (1)
بر خلاف اين اظهار نظر غير كارشناسانه، اعتقاد به امام مهدي عليه السلام و تصريح بر اسلامي بودن اين باور، از سده هاي نخستين تاريخ اسلام تاكنون وجود داشته و در آثار و نوشته هاي دانشمندان اسلامي منعكس شده است و ناديده گرفتن اين واقعيت همانند انكار امور بديهي و واضح است.
در اين نوشتار، براي اثبات اين ادعا گفته ها و نوشته هايي از دانشمندان چهار مذهب اصلي اهل سنت ذكر مي شود كه به روشني بيانگر اين مهم است؛ البته بايد اعتراف كرد كه توجه به اين موضوع در ميان عالمان شافعي مذهب جايگاه ويژه و برتري داشته است و آثار و تأليفات آنان در اين زمينه، بيش از آثار و تأليفات ديگر دانشمندان مذاهب اسلامي مي باشد.

الف. دانشمندان شافعي
آنان توجه خاص و ويژه اي به موضوع مهدويت داشته اند و در بسياري از آثار و نوشته هاي خود، از زواياي مختلف به طرح اين بحث و مباحث پيراموني آن پرداخته اند؛ گاهي با ذكر روايات و احاديث مربوط، گاهي با بيان ويژگيها و اوصاف حضرت و ديگر گاه با رد اشكالات و شبهاتي كه در اين حوزه وارد شده است.
يادآوري اين نكته مفيد است كه تعدادي از دانشمندان شافعي مذهب در مورد خصوصيات و ويژگيهاي امام عليه السلام با شيعه هم عقيده هستند و اين واقعيت از لا به لاي برخي نوشته هاي آنان مشهود است. اينك برخي از نوشته ها و نظرات تعدادي از نويسندگان شافعي مذهب ذكر مي شود:

1. كمال الدين محمد بن طلحة الشافعي (م قرن هفتم ه . ق)
وي با نوشتن كتاب "مطالب السؤول في مناقب آل الرسول" ديدگاههاي خود را در باره امامان معصوم عليهم السلام بيان داشته است و همان گونه كه از نام كتاب پيداست، مؤلف، آن را در باره فضايل و زندگي نامه امامان عليهم السلام نگاشته است و به همين سبب، باب آخر كتاب را به امام مهدي عليه السلام اختصاص داده و در آنجا نظرات خود را در باره آن حضرت بيان داشته است.
نكته مهم و قابل توجه در انديشه اين نويسنده، اين است كه در مورد شخص آن حضرت، به مانند شيعه معتقد است كه ايشان فرزند امام عسكري عليه السلام مي باشد و اكنون نيز در قيد حيات است. (2)
براي اثبات ظهور امام عليه السلام، احاديث متعددي را از منابع اهل سنت ذكر كرده و در پايان نيز به بررسي و ارزيابي برخي اشكالات در باره امام مهدي عليه السلام پرداخته و به تفصيل آنها را پاسخ داده است. از جمله آن اشكالات اينكه چگونه مهدي موعودي كه پيامبرصلي الله عليه وآله وعده آمدن وي را داده است، همان محمد بن الحسن العسكري مي باشد؟
نويسنده در توجيه حديث "اسم ابيه اسم ابي" كه برخي منابع اهل سنت آن را به نقل از پيامبرصلي الله عليه وآله ذكر كرده اند، توضيح مفصل و ارزشمندي را بيان داشته است.

2. كنجي شافعي (م قرن هفتم ه . ق)
يكي از كتابهاي خوب و منظمي كه احاديث و مباحث مربوط به امام مهدي عليه السلام را با ترتيبي خاص و با ابواب و موضوعاتي منسجم ذكر كرده، كتاب "البيان في اخبار صاحب الزمان" نوشته كنجي شافعي است. وي در مقدمه كتاب مي نويسد:
"من اين كتاب را به نام "البيان في اخبار صاحب الزمان" ناميدم و از ذكر هر روايتي كه از طريق شيعه وارد شده، اجتناب كردم؛ كه شيعه هر چند نقلش صحيح باشد، براي آنان كارساز است... و استدلال به احاديث غير شيعه مسئله را تأكيد بيشتري خواهد بخشيد." (3)
نكته حائز اهميت در اين نوشته آن است كه نويسنده با عنواني كه به آخرين باب داده - بر خلاف نظر بيشتر اهل سنت - امام مهدي عليه السلام را متولد شده مي داند و معتقد است كه وي داراي حيات است.
وي در ابتداي باب 25 مي نويسد:
"هيچ امتناعي در بقاء مهدي وجود ندارد؛ به دليل اينكه عيسي و الياس و خضرعليهم السلام كه از اولياي خداوند مي باشند، زنده اند و دجال و ابليس كه از دشمنان خداوند هستند نيز زنده اند و زنده بودن اينها به وسيله قرآن و سنت اثبات شده. آن گاه كه بر اين موضوع اتفاق كرده اند، زنده بودن مهدي را انكار كرده اند. پس بعد از اين به سخن هيچ عاقلي توجه نمي شود، اگر بخواهد باقي بودن مهدي را انكار نمايد. (4)
نويسنده در ادامه، با ذكر دلايل و مستنداتي، زنده بودن عيسي و خضرعليهما السلام را اثبات مي كند و از اين دلايل نتيجه مي گيرد كه زنده ماندن امام مهدي عليه السلام در مدت طولاني هيچ استبعادي ندارد.

3. اسماعيل بن كثير(م 774 ه . ق)
وي در كتاب "النهاية في الفتن و الملاحم" فصل ويژه اي براي امام مهدي عليه السلام گشوده و ضمن توضيحاتي در باره ايشان، احاديث و روايات زيادي را نقل كرده و در پاره اي از موارد به توضيح آنها نيز پرداخته است. وي عنوان اين فصل را چنين ذكر كرده: "فصل في ذكر المهدي الذي يكون في آخر الزمان."
در ابتداي اين فصل اين چنين آغاز مي كند:
"مهدي عليه السلام يكي از خلفاي راشدين و از امامان هدايتگر مي باشد كه روايات منقول از رسول خداصلي الله عليه وآله در مورد او نقل شده و گوياي اين است كه حضرت در آخر الزمان خواهد آمد و به گمانم ظهورش پيش از آمدن عيسي عليه السلام باشد." (5)
وي تصريح مي كند كه مهدي موعودعليه السلام از ذريه رسول خداصلي الله عليه وآله و از فرزندان فاطمه عليها السلام مي باشد. (6)
نويسنده بعد از ذكر برخي از احاديث، در باره سند آنها به قضاوت نشسته و در چند مورد، اسناد اين روايات را صحيح و يا حسن دانسته است. (7)

4. سعد الدين تفتازاني (م 793 ه . ق)
وي در مبحث امامت كتاب "شرح المقاصد" كه آخرين بخش اين كتاب است، موضوع ظهور امام مهدي عليه السلام را مورد توجه قرار داده، مي نويسد:
"روايات صحيحه اي در مورد ظهور پيشوايي از نسل فاطمه عليها السلام آمده و چنين دلالت دارد كه آن حضرت، دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، پس از پر شدنش از ظلم و ستم... ." (8)
وي در ادامه، ظهور امام عليه السلام را از جمله نشانه هاي قيامت بر شمرده و مجدداً بر صحت اخبار مهدويت تأكيد ورزيده؛ هر چند آنها را احاديث آحاد دانسته است. (9)
البته نگاهي نقادانه به نگرش شيعه به مهدويت دارد و زنده بودن امام مهدي عليه السلام را امري بعيد دانسته(10) و ظاهراً مهم ترين دليل وي در اين مطلب، همين استبعاد حيات حضرت مي باشد كه معلوم است استبعاد تنها، نمي تواند دليل قانع كننده و درستي باشد؛ چون واضح است كه اگر با استبعاد تنها بشود موضوعي را منكر شد، بسياري از مباحث و مسائل به راحتي قابل انكار خواهد بود و البته اين شيوه اي پسنديده نمي باشد.

5. جلال الدين سيوطي (م 911 ه . ق)
وي كه از نويسندگان برجسته اهل سنت در زمينه هاي گوناگون حديثي، تفسيري و علوم قرآني است، تأليف مستقلي در باره امام مهدي عليه السلام دارد با نام "العرف الوري في اخبار المهدي" و در آن صدها حديث را از منابع متعدد و مختلف اهل سنت جمع آوري كرده است و اين كار، نشان از اهتمام و توجه جدي وي به اين موضوع دارد. نويسنده كه بيشتر به نقل احاديث اكتفا كرده و به ندرت توضيحاتي در باره آنها ذكر كرده است، در پايان، فصلي را گشوده و در آن چهار نكته مهم را يادآوري كرده كه عبارت است از:
1. مهدي عليه السلام يكي از خلفاي دوازده گانه اي است كه در حديث جابري سمره ذكر شده ؛
2. مهدي عليه السلام نمي تواند از فرزندان عباس بن عبد المطلب باشد؛
3. سند حديث "لَا مَهْدِي اِلَّا عِيْسَي بْنُ مَرْيَمَ" ضعيف است؛ چون با نقل متواتري كه گوياي ظهور مهدي عليه السلام است، و اينكه وي از فرزندان رسول خداصلي الله عليه وآله مي باشد و عيسي پشت سر او نماز خواهد خواند، متعارض است؛
4. آنچه نقل شده كه مهدي عليه السلام از مغرب ظهور خواهد كرد، هيچ پايه و دليلي ندارد. (11)
علاوه بر آنچه كه وي در اين اثر نقل كرده، در برخي ديگر از آثارش، همانند: "الجامع الصغير" احاديثي را در باره امام مهدي عليه السلام ذكر كرده است. (12)
6. ابن حجر هيتمي (م 974 ه . ق)
وي در كتاب "الصواعق المحرقه" در ذيل آيه دوازدهم كه در فضايل اهل بيت عليهم السلام نقل كرده، روايات مربوط به امام مهدي عليه السلام را با تفصيل زيادي از منابع متعدد اهل سنت آورده است و در ادامه مي نويسد:
"قول بهتري است كه خروج امام مهدي عليه السلام پيش از ظهور عيسي عليه السلام مي باشد؛ ولي برخي نيز گفته اند: بعد از آن مي باشد. ابو الحسن آبري(13) مي گويد: روايات ظهور مهدي عليه السلام كه از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل شده و متواتر و مستفيض هستند، دلالت دارند كه وي از اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله است و زمين را پر از داد مي كند و به همراه عيسي عليه السلام خروج مي نمايد و او را در كشتن دجال در درب "لدّ"(14) در سرزمين فلسطين ياري مي رساند و او امام اين امت خواهد شد و عيسي عليه السلام پشت سر او به نماز مي ايستد." (15)

هيچ امتناعي در بقاء مهدي وجود ندارد؛ به دليل اينكه عيسي و الياس و خضرعليهم السلام كه از اولياي خداوند مي باشند، زنده اند و دجال و ابليس كه از دشمنان خداوند هستند نيز زنده اند و زنده بودن اينها به وسيله قرآن و سنت اثبات شده. آن گاه كه بر اين موضوع اتفاق كرده اند، زنده بودن مهدي را انكار كرده اند. پس بعد از اين به سخن هيچ عاقلي توجه نمي شود، اگر بخواهد باقي بودن مهدي را انكار نمايد


وي در شرح حال ابي القاسم محمد الحجة مي گويد:
"سن وي هنگام وفات پدر، پنج سال بوده كه خداوند در اين سن به وي حكمت عطا كرد." (16)
با اينكه سخن وي صراحت در تولد پسر امام عسكري عليه السلام دارد، اما در ادامه و نيز در جايي ديگر، شديداً بر شيعيان تاخته است كه چرا آنان مهدي موعودعليه السلام را همان فرزند امام عسكري عليه السلام دانسته اند.
هيتمي در جايي ديگر و در پاسخ به پرسشي در مورد اعتقاد به يك مدعي مهدويت و نيز سؤال در باره حكم منكران امام مهدي عليه السلام چنين نوشته است:
"اعتقاد اين گروه (معتقدان به مهدي بودن آن شخص) باطل و زشت است و بدعتي فاحش و گمراهي حتمي مي باشد و اما انكار مهدي عليه السلام اگر به خاطر انكار سنت باشد، حكم كفر و ارتداد آنان بايد صادر شود و كشته شوند و اگر اين انكار، نه به خاطر انكار سنت، بلكه صرف دشمني با بزرگان اسلامي باشد، پس تعزير آنان لازم است." (17)
وي ضمن يادآوري مطلب ياد شده و تأكيد بر آن در كتاب "الفتاوي الحديثية" براي استوار كردن رد اين افكار و عقايد، احاديث متعدد و مختلفي را در باره امام مهدي عليه السلام ذكر كرده و به استناد آنها، ادعاي آنان را غير قابل قبول معرفي كرده است. (18)
ضمناً وي كتابي مستقل در باره امام مهدي عليه السلام به رشته تحرير در آورده با نام "القول المختصر في علامات المهدي المنتظر" كه اين نوشته در سه باب و يك خاتمه خلاصه شده و باب اول به بيان نشانه ها و خصوصياتي كه براي امام مهدي عليه السلام در روايات آمده، اختصاص يافته است و در اين قسمت، با استناد به احاديث، 63 عنوان را يادآور شده است. در باب دوم روايات و احاديثي را كه از صحابه ذكر شده، نقل كرده و در آن 39 حديث را آورده است. در باب سوم آنچه كه از تابعين در باره امام عليه السلام نقل شده، آورده كه جمع آنها 56 حديث است و در خاتمه كتاب، مباحث مختلفي از قبيل خروج امام عليه السلام پيش از آمدن عيسي عليه السلام، علامات نزول عيسي عليه السلام، خروج يأجوج و مأجوج، و نيز خروج دابة الارض را با تكيه بر احاديث و گفته هاي علما ذكر كرده است.
افزون بر اين چند مورد كه از ميان علماي شافعي مذهب ذكر شد، شمار زيادي از دانشمندان شافعي، در باره امام مهدي عليه السلام با صراحت اظهار نظر كرده اند و برخي حتي تأليف مستقل و ويژه اي در اين مورد به سامان رسانده اند كه به جهت رعايت اختصار تنها نام چند نفر از آنها برده مي شود: 1. مناوي (م 103 ه . ق) در كتاب "فيض القدير"؛ 2. محمد رسول برزنجي (م 1103 ه . ق) در كتاب "الاساعة لا شراط الساعة"؛ 3. محمد الصبان (م 1307 ه . ق) در كتاب "اسعاف الراغبين و ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون."

ب. دانشمندان حنبلي

1. امام احمد بن حنبل (م 241 ه . ق)
وي رئيس فرقه حنبليهاست و نويسنده يكي از گسترده ترين و كهن ترين جوامع حديثي اهل سنت نيز به شمار مي رود. وي در اين مجموعه حديثي، احاديث مختلف و متعددي را در باره امام مهدي عليه السلام ذكر كرده است. يكي از فضلاي محترم حوزه علميه قم در اقدامي شايسته، احاديث مربوط به امام مهدي عليه السلام را كه در اين كتاب حديثي آمده، جمع آوري كرده و با نام "احاديث المهدي عليه السلام من مسند احمد بن حنبل" به چاپ رسانده است. (19)
در اين كتاب، 136 حديث از مسند احمد استخراج شده و طي چند بخش تنظيم گرديده است كه در بردارنده موضوعات متعدد و مختلفي در باره امام مهدي عليه السلام است؛ از نشانه هاي ظهور آن حضرت تا ظهور و وضعيت عصر ظهور و ديگر موضوعات مرتبط با امام مهدي عليه السلام.
ممكن است گفته شود: چون احمد بن حنبل در باره اين احاديث قضاوت خاص نداشته است، پس ذكر اين احاديث نمي تواند دليلي براي اثبات ديدگاه و نظر او در اين باره باشد؛ ولي در جواب بايد گفت: ثبت اين تعداد زياد از احاديث در اين جامع حديثي كهن، حتماً نشان از پذيرش و اعتماد نويسنده بر اين احاديث دارد و چنين اهتمامي از سوي وي حكايت از مقبوليت محتواي آنها نزد وي دارد. بنابراين، مهم ترين شخصيتِ فرقه حنبلي كه در موضوع مهدويت ديدگاهش روشن و مشخص است، امام آنها يعني احمد بن حنبل است.

2. ابن تيم جوزيه حنبلي (م 751 ه . ق)
وي كه از نويسندگان سرشناس و معروف اهل تسنن است، فصل پنجاهم كتاب "المنار المنيف في الصحيح و الضعيف" را به مباحث مربوط به امام مهدي عليه السلام اختصاص داده(20) و در ردّ حديث جعلي "لَا مَهْدِيَّ اِلَّا عِيسَي بْنُ مَرْيَمَ؛(21) مهدي جز عيسي وجود ندارد." مطالب و مباحث مختلفي را ذكر كرده و از قول برخي از دانشمندان اهل سنت، از جمله احمد بن الحسين آبري تواتر روايات نبوي را در باره امام مهدي عليه السلام ياد آور مي شود و مي گويد: "تواتر در اين باره وجود دارد كه آن حضرت از اهل بيت رسول خداصلي الله عليه وآله است و عيسي عليه السلام به هنگام ظهور وي، خواهد آمد و در نماز به او اقتدا خواهد كرد." (22)
وي در ادامه، براي تأكيد گفته آبري، روايات متعددي را از منابع اهل سنت ذكر كرده و هنگام تقسيم بندي اين احاديث، تصريح دارد كه اينها چهار دسته هستند: صحيح، حسن، غريب و موضوع.
و به اين ترتيب، تعدادي از احاديث امام مهدي عليه السلام را صحيح و حسن دانسته و آنها را داراي حجيت و قابل براي استدلال معرفي كرده است.

3. يحيي بن محمد حنبلي (م قرن دهم ه . ق)
وي در پاسخ به پرسشي در مورد معتقدان به يك مدعي مهدويت و نيز در باره منكران اصل مهدويت چنين نوشته است:
"الحمد لله اللهم اهدنا لما اختلف فيه الحق باذنك! عقيده مذكور بدون شك، باطل است؛ چون مستلزم مخالفت و ردّ احاديث صحيحي است كه از پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده و پيامبرصلي الله عليه وآله در اين احاديث از ظهور مهدي عليه السلام در آخر الزمان خبر داده و ويژگيهاي شخصي مهدي عليه السلام و حوادث زمان ظهور را ياد كرده است. يكي از علائم مهم ظهور مهدي عليه السلام كه كسي نمي تواند ادعا كند كه واقع شده است، فرود آمدن حضرت عيسي عليه السلام از آسمان و قرار گرفتن او در كنار مهدي عليه السلام و نمازگزاردن او پشت سر آن حضرت و همين طور خروج دجال و كشته شدن او مي باشد... و كسي كه مهدي موعودعليه السلام را تكذيب كند، رسول خداصلي الله عليه وآله به كفر او خبر داده است... ." (23)

ج. عالمان حنفي و مهدويت
تعدادي از عالمان و نويسندگان حنفي مذهب در باره مهدويت و اعتقاد به مهدي آخر الزمان، نوشته ها و آثار خوب و ارزشمندي را از خود بر جاي گذاشته اند. در پاره اي از موارد، علاوه بر اصل اعتقاد به ظهور امام مهدي عليه السلام، به مانند شيعه به زنده بودن وي نيز معتقد مي باشند و اينك ديدگاه چند نفر از دانشمندان حنفي مذهب در پي مي آيد:

1. ابن جوزي (م 650 ه . ق)
وي در كتاب معروفش، "تذكرة خواص الامة في خصائص الائمةعليهم السلام"، فصلي جداگانه به امام مهدي عليه السلام اختصاص داده و مباحث و موضوعات مختلفي در اين باره نگاشته است و در آغاز اين فصل مي گويد:
"فصل في ذكر الحجة المهدي هو محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا و كنيته ابو عبد الله و ابو القاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان."
آن گاه رواياتي از منابع اهل سنت ذكر مي كند كه در آنها موضوعات مربوط به امام مهدي عليه السلام مطرح شده است. ابن جوزي سپس به ديدگاه اماميه در باره زنده بودن امام مهدي عليه السلام پرداخته و برخي دلايل شيعيان در اين باره را ياد آور شده است. (24) از نوشته ابن جوزي چنين بر مي آيد كه وي اعتقاد شيعه را در باره امام مهدي عليه السلام پذيرفته و آن را منطقي و قابل قبول دانسته است.

2. ابن طولون دمشقي (م 935 ه . ق)
وي كه در حديث، فقه و تاريخ صاحب نظر و در بسياري از موضوعات داراي آثار و نوشته هايي بوده، كتابي با نام "الائمة الاشاعة" دارد كه بخشي را به "الحجة المهدي" اختصاص داده و در آن به بحث در باره امام مهدي عليه السلام پرداخته است. در اين اثر، بيشتر عقايد و انديشه هاي شيعه در مورد ولادت امام مهدي عليه السلام و زنده بودن آن حضرت را نوشته است و هر چند با صراحت اين عقايد را نپذيرفته، ولي از لا به لاي نوشته وي چنين بر مي آيد كه تمايل به قبول آنها دارد و البته اظهار نظر صريح را به كتاب ديگرش با نام "الهدي الي ماورد في المهدي" موكول كرده و ظاهراً از اين نوشته هم اثري باقي نمانده است.
ابن طولون در كتاب "الائمة اثنا عشر" با احترام و تجليل فراوان اسامي امامان دوازده گانه شيعه را در اشعاري گنجانده است. (25)

3. عبد الوهاب شعراني (م 973 ه . ق)
وي در باب 56 كتاب "اليواقيت و الجواهر" نشانه هاي قيامت را كه در احاديث آمده، ذكر كرده كه از جمله آنها، خروج امام مهدي عليه السلام مي باشد. نكته قابل توجهي كه وجود دارد، اين است كه وي با وجود حنفي بودن، به مانند شيعه معتقد است امام مهدي عليه السلام فرزند امام عسكري عليه السلام است و اكنون زنده و در قيد حيات مي باشد و تا زمان ظهور عيسي عليه السلام نيز زنده خواهد ماند. به متن عبارت وي بنگريد:
"وي (امام مهدي عليه السلام) از فرزندان امام عسكري عليه السلام است و ولادتش در شب نيمه شعبان سال 255 ه . ق اتفاق افتاده و تا زمان آمدن عيسي عليه السلام زنده خواهد ماند." (26)
بدين شكل، وي نه تنها آمدن و ظهور امام مهدي عليه السلام را در آخر الزمان از جمله موارد حتمي بر شمرده است، بلكه تولد آن حضرت و حيات ايشان را تا زمان ظهور قبول دارد و از اين جهت، انديشه و عقيده وي بسيار نزديك به عقيده شيعه مي باشد.

4. ابو السرور حنفي (م قرن دهم ه . ق)
وي كه مفتي حنفيها در شهر مكه بوده است، در پاسخ به استفتائاتي كه جماعتي از مسلمانان هند از علماي آن زمان مكه كرده اند و از آنان خواسته اند كه نظرشان را در مورد اعتقاد به يك مدعي مهدويت و نيز منكران مهدويت بنويسند، چنين گفته است:
"اعتقاد اين طايفه زشت كردار باطل است و پوچ. بايد با عقيده باطل و پيروان آن به سختي مبارزه كرد و اين فكر ياوه را از مغز آنان در آورد؛ چون اين عقيده مخالف است با احاديث صحيح و سنن صريح و متواتري كه به وسيله راويان بسيار و اخبار فراوان رسيده است و آن احاديث و سنن همه مي گويد كه مهدي موعودعليه السلام كه در آخر الزمان خروج مي كند، همراه عيسي عليه السلام خواهد آمد و با كمك او، دجال را خواهد كشت. براي ظهور او، علامتهايي است، از جمله: خروج سفياني و گرفته شدن ماه و خورشيد در ماه رمضان بر خلاف معمول." (27)
از اين گفته به خوبي نگاه مذهب حنفي به موضوع امام مهدي عليه السلام آشكار مي شود و معلوم مي گردد كه نه تنها آنان اين فكر را قبول دارند، بلكه آن را مضمون احاديث صحيح و متواتر مي دانند و اين نكته بسيار مهمي مي باشد.

5. سليمان بن ابراهيم قندروزي (م 1294 ه . ق)
وي كه متولد شده در بلخ مي باشد، بيشتر تحصيلاتش را در همان ديار سپري كرد و ادامه تحصيلات را در بخارا گذراند. بعد از آن به تصوف و عرفان نيز روي آورد و از بزرگان صوفيه شد. بدين شكل، هم در مباحث نقلي و هم طريقي صاحب مقاماتي گرديد.


او كتاب "ينابيع المودة" را در مناقب و فضايل اهل بيت عليهم السلام نگاشته است و بخش عمده اي از آن را به مباحث مربوط به امام مهدي عليه السلام اختصاص داده و آيات تفسير و تأويل شده در باره آن حضرت را ذكر كرده و نيز رواياتي كه در مورد ايشان نقل شده، از منابع مختلف آورده است. همين طور، احاديث خلفاي دوازده گانه و تفسيرهايي كه براي آنها شده را ذكر كرده و نقلهايي كه در باره ولادت ايشان شده و نيز علماي سني مذهب را كه تصريح بر ولادت آن كرده اند، نام برده است. در بخش ديگر، كرامات و خارق عادتهايي كه توسط آن حضرت انجام شده را نقل كرده و ملاقات كنندگان با ايشان را در دوره غيبت ياد آور شده است. (28)
از مجموع نوشته هاي وي چنين بر مي آيد كه نويسنده درباره امام مهدي عليه السلام همانند شيعه مي انديشد و معتقد به ولادت و زنده بودن آن حضرت است.

6. ابو البركات آلوسي (م 1371 ه . ق)
وي در كتاب "غاية المواعظ" در بخش شمارش نشانه هاي برپايي قيامت - به مانند برخي ديگر از دانشمندان اهل سنت - ظهور امام مهدي عليه السلام را از جمله اين نشانه ها دانسته و گفته است كه قول صحيح تر نزد بيشتر عالمان و دانشمندان، ظهور و خروج امام مهدي عليه السلام است.
وي از قول ابن حجر هيتمي در "الصواعق المحرقة" نقل مي كند كه آيه "وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَة"(29) در مورد امام مهدي عليه السلام نازل شده است. آن گاه در ادامه مي گويد كه در باره آمدن امام مهدي عليه السلام، احاديث و اخبار متعددي وارد شده و به همين مناسبت، تعدادي از اين احاديث را ذكر كرده است. در باره سير حكومتي كه امام خواهد داشت، بحثهايي را مطرح كرده و نظرات عالمان معروف را مورد اشاره قرار داده است.
وي در پايان، با اشاره به اعتقاد شيعه در مورد زنده بودن امام عليه السلام، اين باور را مردود دانسته و آن را انكار مي كند؛ البته دليل خاصي براي اين كار ارائه نكرده است. (30)

د. امام مهدي عليه السلام در نگاه مالكيان
همانند ديگر عالمان مذاهب اسلامي، علماي فرقه مالكي باور به ظهور و فرج امام مهدي عليه السلام را يكي از اعتقادات خود دانسته و بر آن تأكيد ورزيده اند. اين واقعيت در نوشته ها و آثار آنان كاملاً مشهود و واضح است. در دوره هاي مختلف، تصريح بر اين عقيده در لا به لاي كتابها و نوشته هاي آنها ديده مي شود. اينك از باب نمونه به گزارشي از نوشته ها و گفته هاي برخي از دانشمندان برجسته اين فرقه پرداخته مي شود:

1. قرطبي مالكي (م 671 ه . ق)
او كه از جمله عالمان و نويسندگان معروف و شناخته شده اهل سنت است، آثار علمي و مشهوري از خود بر جاي گذاشته كه مهم ترين آنها تفسير "الجامع لاحكام القرآن" است. وي در كتاب ديگرش با نام "التذكرة في احوال الموتي و امور الآخرة" ابواب و فصولي را به بحث در باره امام مهدي عليه السلام اختصاص داده و با بيان احاديث متعددي از منابع اهل سنت، اين موضوع را دنبال كرده و در توضيح برخي از اين احاديث، مطالبي را در مورد امام مهدي عليه السلام بيان داشته است؛(31) البته نويسنده در تفسير آيه 33 سوره توبه، در كتاب تفسيرش، مضمون آن آيه را كه وعده خداوند بر غلبه دين اسلام است، بنا بر قولي منطبق بر عصر و زمان امام مهدي عليه السلام دانسته است. (32)

2. ابن صباغ مالكي (م 855 ه . ق)
وي كه از بزرگان فرقه مالكي در عصر و زمان خود بوده است، كتابي با نام "الفصول المهمة في معرفة احوال الائمةعليهم السلام" نگاشته كه انگيزه تأليف آن را بيان شرح حال و مقامات ائمه دوازده گانه عليهم السلام معرفي كرده است و اين نوشته را بنا بر درخواست برخي از معاصران خود به سامان رسانده است. (33) وي در فصل دوازدهم اين كتاب، شرح حال و خصوصيات امام مهدي عليه السلام را ذكر كرده و در آن، مباحث مختلف و احاديث گوناگوني در باره امام مهدي عليه السلام آورده است. وعده رسول خداصلي الله عليه وآله به ظهور آن حضرت را مورد اثبات قرار داده و از نسب آن بزرگوار سخن گفته است.
نكته قابل توجه در نوشته هاي اين نويسنده آن است كه به مانند برخي ديگر از عالمان اهل سنت، معتقد به ولادت امام مهدي عليه السلام است و بر اين باور است كه آن حضرت اكنون زنده و در قيد حيات مي باشد. (34)

3. محمد بن محمد بن الخطاب المالكي (م قرن دهم ه . ق)
وي در پاسخ به پرسشي در باره معتقدان به ميّتي كه مدعي مهدويت بوده و نيز راجع به منكران مهدويت گفته است: "عقيده طايفه ياد شده، در باره آن ميّت در گذشته كه او مهدي موعود است و بايد در آخر الزمان ظهور كند، باطل و پوچ است؛ به سبب احاديث صحيحه اي كه دلالت دارد بر وجود مهدي عليه السلام و خروج او و نيز حوادثي كه در آستانه ظهور او اتفاق خواهد افتاد، همانند: ظهور سفياني، فرو رفتن وي و لشكرش در زمين منطقه بيداء، كسوف خورشيد در نيمه ماه رمضان و خسوف ماه در اول آن... و نيز به سبب احاديثي كه دلالت دارند بر اينكه مهدي عليه السلام فرمانرواي زمين خواهد شد و دجال، در روزگار وي ظهور خواهد كرد و ديگر علاماتي كه هيچ كدام در دوره اين شخص مرده اي كه بدان اشاره شد، تحقق نيافته است."

4. شيخ محمد الصبان (م 1307 ه . ق)
وي در كتاب "اسعاف الراغبين" فصلي را به بحث درباره امام مهدي عليه السلام، نسب ايشان و محل ظهور و نيز نشانه هاي خروج حضرت بيان داشته است. علاوه بر رواياتي كه در اين باره ذكر كرده، مطالب مختلفي در تأييد اين موضوع از بزرگاني چون محي الدين عربي و شعراني نقل مي كند.
عربي در جمع بين رواياتي كه امام مهدي عليه السلام را از نسل امام حسين عليه السلام دانسته و رواياتي كه آن حضرت را از نسل امام حسن عليه السلام مي داند، مطالب متنوعي را بيان داشته است. (35)

5. محمد بن جعفر بن ادريس الكتاني المالكي (م 1345 ه . ق)
در كتاب "نظم المتناثر من الحديث المتواتر" كه در آن احاديث متواتر را جمع آوري كرده، روايات مربوط به امام مهدي عليه السلام را از جمله آنها دانسته و با استناد به سخنان و گفته هاي دانشمندان معروف و شناخته شده اهل سنت، بر تواتر اين احاديث پاي مي فشارد و معتقد است كه آمدن و ظهور امام مهدي عليه السلام بر اساس اين احاديث و نيز وعده هايي كه در آنها داده شده است، از ضروريات و موارد حتمي مي باشد. (36)





 

1) براي روشن شدن بيشتر موضوع مراجعه شود به: ضحي الاسلام، احمد امين، مصر، مكتبة الاسرة، ج 3، ص 243؛ ذهنيت مستشرقين، عبد الحسين فخار، نشر آفاق، چاپ سوم، ص 59.
2) مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، طلحة شافعي، بيروت، مؤسسه ام القري، اول، 1420 ه . ق، صص 151 - 162.
3) البيان في اخبار صاحب الزمان، كنجي شافعي، بيروت، اول، مقدمه.
4) همان، ص 97.
5) النهاية في الفتن و الملاحم، ابن كثير، قاهره، اول، 1388 ه . ق، ج 1، ص 24.
6) همان، ص 28.
7) همان، صص 26 و 28.
8) شرح المقاصد، تفتازاني، قم، منشورات رضي، ص 312.
9) همان.
10) همان، ص 313.
11) الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، صص 165 و 166.
12) الجامع الصغير، سيوطي، بيروت، دار الكتب، اول، صص 552 و 553.
13) محمد بن حسين بن ابراهيم آبري است كه پيشوا، حافظ و محدث بود و در مناقب شافعي كتاب دارد و در سال 363 ه . ق وفات نموده است. (به نقل از: سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 299.)
14) لدّ" با ضمه و تشديد، جمع الد: روستايي است نزديك بيت المقدس از نواحي فلسطين كه عيسي عليه السلام در درب آن دجال را خواهد كشت. (نقل از: مراصد الاطلاع، بغدادي، بيروت، دار المعرفه، ج 3، ص 1202.
15) الصواعق المحرقه، هيتمي، چاپ قاهره، ص 167.
16) همان، ص 208.
17) به نقل از: البرهان في علامات مهدي آخر الزمان، متقي هندي، مكه، اول، 1408 ه . ق، ج 2، ص 872 و 873.
18) الفتاوي الحديثية، ابن حجر هيتمي، مصر، دوم، ص 37، به نقل از: الامام المهدي عند اهل السنة، فقيه ايمان، ص 377 و 378.
19) احاديث المهدي عليه السلام من مسند احمد بن حنبل، سيد محمد جواد حسيني جلالي، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، 1409 ه . ق.
20) المنار المنيف في الصحيح و الضعيف، شمس الدين بن تيم جوزية، حلب، مكتب المطبوعات الاسلامية، 1390 ه . ق، ص 141.
21) همان.
22) همان، ص 142 و 143.
23) به نقل از: البرهان في علامات صاحب الزمان، متقي هندي، ج 2، ص 875 و 876.
24) تذكرة الخواص، ابن جوزي، بيروت، مؤسسة اهل البيت عليهم السلام، ص 325.
25) الائمة الاثني عشر، ابن طولون دمشقي، به نقل از: الامام المهدي عند اهل السنة، فقيه ايماني، ج 1، ص 403 و 405.
26) اليواقيت و الجواهر، شعراني، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 2، باب 62، ص 562.
27) به نقل از: البرهان في علامات صاحب الزمان، متقي هندي، مكه، اول، 1408 ه . ق، ج 2، ص 874.
28) ينابيع المودة، قندروزي، قم، انتشارات رضي، صص 536 - 572.
29) زخرف / 61.
30) به نقل از: الامام المهدي عند اهل السنه، فقيه ايماني، ج 2، صص 157 - 161.
31) التذكرة في احوال الموتي و امور الآخرة، قرطبي، بيروت، دار ابن زيد، ج 2، ص 875.
32) الجامع لاحكام القرآن، قرطبي، بيروت، دار الفكر، ج 4، ص 45.
33) الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، بيروت، منشورات اعلمي، ص 19.
34) همان، ص 288.
35) حاشيه مشارق الانوار، چاپ مصر، ص 114، به نقل از: الامام المهدي عليه السلام عند اهل السنة، ج 2، صص 28 - 40.
36) نظم المتناثر من الحديث المتواتر، كتاني، چاپ فاس، صص 144 - 146.

 

دسته ها :
سه شنبه دوم 8 1391

حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار علماء، فضلا، روحانيون و طلاب استان خراسان شمالي، گفتند: لازم است روحانيون و ائمه جماعات، كانون هاي فرهنگي مساجد را با همكاري بسيج رونق بخشند.

به گزارش خبرگزاري شبستان از بجنورد؛ حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي شب گذشته (چهارشنبه 19 مهر) در ديدار علماء، فضلا، روحانيون و طلاب استان خراسان شمالي، با اشاره به تفكيك ناپذيري روحانيت از نظام اسلامي و فرصت عظيمي كه پيروزي انقلاب اسلامي در اختيار روحانيت، براي گسترش معارف ديني قرار داده است، تأكيد كردند: روحانيت و حوزه هاي علميه بايد با تلاش علمي مضاعف و مجهز شدن به معارف عميق ديني و آشنايي با انديشه هاي نو و ارتباط مستمر با نسل جوان بويژه دانشجويان، در جهت خدمت به نظام اسلامي و تقويت آن حركت كنند.

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به مخاطبان گسترده و ميليوني ِروحانيون بواسطه تشكيل نظام اسلامي، افزودند: روحانيت و حوزه هاي علميه سربازان اين نظام هستند و هيچ گاه نميتوانند خود را جدا از نظام اسلامي تصور كنند.

ايشان هرگونه تفكري را كه روحانيت را جداي از نظام اسلامي بداند، سكولاريسم خواندند و تأكيد كردند: حوزه هاي علميه نمي توانند سكولار و نسبت به نظام اسلامي بي تفاوت باشند.

رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به فتواي مراجع محترم تقليد مبني بر حرام قطعي بودن تضعيف نظام، خاطر نشان كردند: در حاليكه سياست سرويس هاي امنيتي دشمنان نظام اسلامي اعم از امريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي، القاء وجود فاصله ميان روحانيت و نظام است، هيچ روحاني نميتواند خود را جداي از نظام اسلامي بداند.

حضرت آيت الله خامنه اي نظام اسلامي را نيز مرتبط با روحانيت دانستند و افزودند: بدون حضور روحانيت، انقلاب اسلامي، هيچ گاه به پيروزي نمي رسيد زيرا روشنفكران و گروهها و احزاب غير اسلامي، توانايي و نفوذ و مقبوليت روحانيت را در سطح كشور نداشتند.

ايشان با اشاره به وظايف سنگين روحانيت در شرايط كنوني، پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) را اسوه روحانيت دانستند و خاطر نشان كردند: امروز نيز همانند شرايط جنگ احزاب در دوران پيامبر(ص)، همه دشمنان ملت ايران در سطح بين المللي و منطقه اي، دست به دست يكديگر داده اند، تا ايستادگي و عزم راسخ اين ملت را بشكنند اما همانگونه كه در آن جنگ، مومنان به خود ترس و ترديد راه ندادند، ملت ايران هم با تلاش براي افزايش قدرت و توانايي هاي خود، در مقابل فشارها ايستاده است.

رهبر انقلاب اسلامي افزودند: در جنگ احزاب عده اي منافق و سست ايمان، مومنان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدادند كه چرا كوتاه نمي آييد و سياست خود را عوض نمي كنيد اما ياران واقعي پيامبر(ص) در پاسخ به آنها مي گفتند: ما از اين فشارها تعجب نمي كنيم و نمي هراسيم و به راه خود ادامه خواهيم داد.

حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: فشارها تا زمانيكه در مقابل خواسته دشمنان سر تعظيم فرود آورده نشود، ادامه خواهد داشت و تنها راه تأثير نپذيرفتن از اين فشارها ، قدرتمند شدن در ابعاد مختلف است.

ايشان مصداق قدرتمند شدن روحانيت را، درس خواندن عالمانه و تعمق در معارف ديني با نيت رسيدن به مدارج برجسته علمي دانستند و خاطر نشان كردند: روحانيت در كنار كسب علم بايد همواره مقيد به تديّن، تهذيب اخلاقي، فرائض و نوافل، و تلاوت قرآن باشد.

رهبر انقلاب اسلامي ارتباط صميمي و با روي خوش، با جوانان و پاسخگويي به سوالات و نيازهاي فكري آنان را يكي از وظايف مهم روحانيون برشمردند و افزودند: لازم است روحانيون و ائمه جماعات، كانون هاي فرهنگي مساجد را با همكاري بسيج رونق بخشند و ضمن حضور تأثيرگذار در مساجد و نمازهاي جماعت، معارف ديني و مناقب اهل بيت عليهم السّلام را براي مردم بيان كنند.

حضرت آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به استعداد خيز بودن استان خراسان شمالي و يادآوري جايگاه برخي علماي برجسته اين منطقه، خاطرنشان كردند: خراسان شمالي با چنين جايگاهي زمينه تأسيس يك حوزه ي علميه ي كامل و داراي سطوح عالي را دارد.

ايشان علما و فضلاي سراسر كشور بويژه خراسان شمالي را به هجرت از حوزه هاي علميه قم و خراسان و شهرهاي بزرگ، به مناطق خود توصيه كردند و افزودند: تنها راه ارتقاء كمّي و كيفي حوزه هاي علميه كشور طرح هجرت است كه بايد بصورت عملي اجرا شود.

در ابتداي اين ديدار آيت الله مهمان نواز نماينده استان خراسان شمالي در مجلس خبرگان به رهبر انقلاب اسلامي خير مقدم گفت.

بنابر گزارش پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري؛ حجت الاسلام و المسلمين فرجام مدير اجرايي حوزه علميه خراسان نيز گزارشي از وضعيت علمي و آموزشي حوزه هاي علميه خراسان از جمله خراسان شمالي ارائه كرد.

در اين ديدار همچنين حجت الاسلام و المسلمين يعقوبي امام جمعه بجنورد ضمن بيان مطالبي در خصوص حوزه هاي علميه خراسان شمالي، پيشنهاد تأسيس حوزه علميه جامع در بجنورد را ارائه كرد.

دسته ها :
يکشنبه سیم 7 1391

 

حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و حيّ و زنده واقعي آن است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.


بر اساس آيات قرآن حيات چند نوع است:

حيات نباتى: «يحيى الارض بعد موتها»؛ خداوند زمين را (با روياندن گياهان) زنده مى‏كند.

حيات حيوانى: «كنتم امواتا فاحياكم»؛ شما مرده بوديد پس او شما را زنده كرد.

حيات فكرى: «دعاكم لما يحييكم» پيامبر شما را به چيزى دعوت مى‏كند كه (دل‏هاى مرده) شما را زنده مى‏كند.

حيات اجتماعى: «و لكم فى القصاص حياة»، حيات (سياسى و اجتماعى شما كه در سايه امنيّت بدست مى‏آيد) در قصاص و انتقام به حقّ است.

حيات قلبى و روحى: «ليُنذر مَن كان حيّا» (آيه مورد بحث) قرآن افرادى را كه داراى دل‏هاى زنده و روح‏هاى پاك و آماده‏اند هشدار مى‏دهد.



بينش توحيدي همان حيات انساني است
حيّ و ميّت در معناي لغوي به زنده و مرده اطلاق مي شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و ميّت به چيزي گويند كه منشأ خواص و آثار نباشد و آثار مطلوبه از او صادر نشود يا در او نباشد. قرآن بارها از كافران و جاهلان تعبير «مرده» كرده است؛ چرا كه حيّ و زنده واقعي آن كسي است كه منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصيرت باشد.

حيات انسان در تأله او شكل مي گيرد و تأله نيز اساس فطرت آدمي و عين حقيقت اوست؛ از اين رو، بدون خداخواهي نمي‌توان حياتي براي انسان تصور كرد و او را زنده ناميد؛ پس بازگشت حيات متألهانه انسان به توحيد اوست و اگر بينش توحيدي انسان بازستانده شود، آدمي حيات خود را از دست مي دهد و در فرهنگ جامع دين به شمار «مردگان» مي آيد.

بر اين حقيقت ملكوتي تصريحات متعددي از قرآن و حديث، آمده است از جمله، قرآن كريم درباره انساني كه از توحيد فاصله گرفته و به دام شرك افتاده است، چنين مي فرمايد: «و من يشرك بالله فكأنما خر من السماء فتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان سحيق» (سوره حج، آيه31)، در اين آيه انسان مشرك به دو گونه، تشبيه شده است كه هر دو كنايه از مرگ و نابودي و عدم حيات معنوي اوست؛ پس مشركان، اگرچه داراي زندگي نباتي و نمودهاي زيست شناختي اند، اما از حيات انساني محرومند و در اين ساحت ملكوتي مرده اند.

شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند

قرآن در برخي از آيات در مورد كافران تعبير مرده را به كار برده و خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «اِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ.»(نمل/ 80 ) البته تو نمى‏توانى مردگان (كفار و ملحدين) را شنوا كنى و نمى‏توانى نداى دعوت را به گوش كران برسانى هنگامى كه پشت مى‏كنند و روى بر مى‏تابند.



مسلمان واقعي از ديدگاه قرآن
اما در آيه بعد قرآن، شنوندگان كلام پيامبر را معرفي كرده و خطاب به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: تنها كساني را شنواي تبليغ و هدايت خود مي يابي كه به آيات خداوند ايمان آورند و در برابر ما مطيع و مسلم محض باشند؛ «إن تسمع إلا من يۆمن بايتنا فهم مسلمون» (سوره نمل، آيه81)

مقايسه اين دو آيه نشان مي دهد كه انسان ها از اين نگاه دو گروهند: 1. زندگان، يعني گروندگان به دين حق 2. مردگان، يعني بيرون رفتگان از مدار شنوايي و تسليم عاقلانه در برابر پروردگار حكيم؛ پس در اين تقسيم بندي قرآني، زندگي و مرگ به لحاظ حيات حقيقي انسان مطرح شده است؛ نه بر پايه حيات مادي و طبيعي و مرز ميان زندگان و مردگان واقعي، ايمان و تسليم نسبت به خداي سبحان است.

با توجه به آيه «و كذلك أوحينا إليك قرءانا عربيا لتنذر أم القري ومن حولها»(سوره شوري، آيه7)، روشن است كه هدايت و تبليغ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرگز در قبرستان ها صورت نمي گرفت، بلكه هشدارها و انذارهاي او در متن جامعه زنده و ميان ساكنان «ام القري» و اطراف آن مطرح مي شد.


قرآن بيم دهنده زندگان است
بر اساس آيات قرآن و روايات اسلامي، مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند.

همچنين خداوند از كتاب الهي به «ذكر» و «قرآن روشنگر» ياد مي كند و سپس فلسفه آن را اين گونه مطرح مي سازد: «لينذر من كان حيا و يحق القول علي الكفرين»(سوره يس آيه70) (اين قرآن براي آن است)تا هر كه را زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] درباره كافران محقق گردد.

يعني قرآن كريم آمده است تا زندگان را بيم دهد و با آن، قول و حجت خدا بر كافران تمام، و خشم و انتقام الهي نيز بر آنان روا گردد. دقت در اين آيه، آشكارا نشان مي دهد كه خداوند، آدميان را به دو دسته تقسيم كرده است:

1. انسان هاي زنده پندپذير. 2.كافران كنود. در اين آيه كافر قرينه انسان زنده قرار گرفته است. كافر مُرده است ولو اين كه راه برود ، حرف بزند و غذا بخورد. حيات از ديد قرآن با ايمان معنا پيدا مي كند و انسان بي ايمان، زنده نيست. شايد هم به تعبيري بتوان گفت كسي كه متنبه نمي شود (انذار نمي پذيرد) مُرده است.

در آيه 28 سوره آل عمران خداوند مي فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ و تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخْرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»؛ شب را در روز، روز را در شب وارد مي‏سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مي‏آورد و هر كس را بخواهد روزي بي‏حساب مي‏دهد.

در اينجا دو نكته وجود دارد ؛ اول اينكه مقصود از مرده گِل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است. دوم، از آنجا كه گاهي از انسان مۆمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مۆمن به وجود مي‏آيد اين نوع توالد را مي‏توان اخراج حيّ از ميّت و بالعكس دانست و قرآن ايمان را حيات و نور، و كفر را مرگ و ظلمت مي‏داند چنانكه مي‏فرمايد: «أَوَمَنْ كانَ مَيِّتا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ هُوَ فِيالظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.»(انعام، 132) آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براي او نوري قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مي‏رود مانند كسي است كه در تاريكي‏ها باشد و از آن بيرون نيايد.؟!


تفاوت فوت با وفات
قرآن از «مردن» به «توفي» تعبير مي كند كه از ماده «وفات» است نه از ماده «فوت». «فوت» معنايش از دست رفتن است.

مثلا نمازم فوت شد؛ يعني از دستم رفت. «توفي» با «وفات » از يك ريشه است. «توفي» درست نقطه مقابل «فوت » را مي رساند، يعني چيزي را قبض كردن و تمام تحويل گرفتن. مثلا اگر فردي از كسي طلبكار باشد و همه طلبش را از او بگيرد - نه بخشي از آن را - مي گويند استيفا كرد. پس «توفي» و «استيفا» به معني از دست رفتن نيست، برعكس، چيزي را به تمام و كمال تحويل گرفتن است.

قرآن هميشه «مردن » را «كامل تحويل گرفتن» تعبير مي كند. لذا مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و كمال تحويل مي گيرد. در سوره سجده خداوند خطاب به كساني كه مي گويند: آيا آن وقتي كه ما گم شديم در زمين(فقط همان بدنش را مي بيند) پراكنده شديم، هر ذره مان به جايي رفت كه پيدا شدني نبود، بار ديگر خلق مي شويم؟ قرآن مي گويد: بل هم بلقاء ربهم كافرون. بلي اينها لقاء پروردگار را كه قيامت است منكرند. به اينان جواب بده: قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون: بگو اشتباه كردي كه آن پراكنده شده را خودت دانستي. تو آن نيستي. آنچه كه توهستي، چيزي است كه فرشته ما او را تحويل گرفته و با خودش برده است.

مۆمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حيات واقعى و معقول، و كافران همچون مردگان محروم از حيات واقعى هستند. بر اساس روايات، منظور از «حيّاً» انسان عاقل است؛ چنانكه حضرت علي(عله السلام) در كلامي اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند

از اين آيه و آياتي نظير آن، كاملا فهميده مي شود كه در قرآن، مردن، وفات است نه فوت. از وفات هم كمي بالاتر، «توفي » است و در واقع تحويل گرفته شدن از يك عالم ديگر است و فرشتگان الهي او را تحويل مي گيرند و مي برند.



شهيد به اهل دنيا و برزخيان روح و ريحان مي رساند
در قرآن در رابطه با كساني كه در راه خداوند كشته مي شوند، تعبير «حيات» به كار رفته است آنجا كه خداوند در آيه 154 سوره بقره مي فرمايد: «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نگوئيد. بلكه آنها زنده هستند ولي شما درك نمي كنيد» و يا در آيه اي ديگر خداوند مي فرمايد: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»

اين گوياي اين مطلب است كه مرگ انتقال از نشئه اي به نشئه ديگر و وفات است، نه زوال و نابودي و فوت، و راز اين كه خداي سبحان در برخي موارد از كافران و منافقان به «اموات» تعبير كرده است كه گاهي «موت» به معناي زوال اثر انساني است؛ نه زوال هستي، و اطلاق آن بر كافران نيز به لحاظ بي اثر بودن آنان است.

بر اين اساس، نهي اين آيه شريفه از به كاربردن تعبير «اموات» درباره شهيدان، هم توهم نابودي و هم توهم بي اثر بودن آنان را دفع مي كند. شهيد، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنيا و بازماندگان خود را بيدار و نوراني مي كند و هم به برزخيان روح و ريحان مي رساند.

همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هيچ كس مرگِ به معناي فنا و نابودي ندارد، ليكن راز نهي از توهم مرگ درباره شهيدان، آن گونه كه درباره ديگران پنداشته مي شود، تذكر اين نكته است كه آنان حياتي برتر دارند. در آيات ديگر نيز با بيان بهره مندي شهيد از رزق حسن و روزي خاص نزد خداوند، توهم اينكه شهادت سبب محروميت و ناكامي شهيد شود را ردّ كرده است

دسته ها :
چهارشنبه دوازدهم 7 1391